خاطراتم چون زهر در وجودم پراکنده شده
در پي پادزهرم! پادزهرم فقط بازگشت است
خدايا يعني ياريم ميکني؟
تنهام، غريبم فقط تو موندي
شايدم نموندي نميدونم
کلماتم آزار دهندست اگر ب تو ميگويم براي اين است ک شنونده خوبي هستي
ولي کاش گويندگي هم بلد بودي
اصلا زبان داري؟؟؟ پس چرا سخن نميگويي؟؟؟
ميگويند ميخواهي ب سخنان خدا گوش دهي قرآن بخوان ولي من تورا ميخواهم ن قرآن و کلمات تکراري
صدايت، نفست، فريادت را ميخواهم
چيزي بگو خو
اصلا بحث ميکنيم ببينيم راز خلقت اين موجود دوپا چيست؟
اصلا بحث کنيم ببينيم تو که دم از عدالت و انصاف ميزني چرا تو دنياي ما عدالتي نيست؟؟؟
چرا نميشود همه دارا باشند؟
نميگويم همه ب يک اندازه ولي دارا باشند.
ميگويند: خدا گر ز حکمت ببندد دري ز رحمت گشايد در ديگري!
اما اينطور نيست. ميگي يه چيزو بگيري چيز ديگه اي ميدي حتي بهترشو اما نميدي
اصلا بحث من نيست من شکرت ميکنم ولي خيليا در واقع هيچي ندارن. حتي اميد
خدا دلت مياد سر بندهات همچين بلاهايي بياد؟
تازه تهديد ميکني ميسوزوني!
خب من يه بار سوختم اصلا حس خوبي نيست! افتضاحه
من ک بندتم نميتونم تصور کنم حتي انگشت يکي بسوزه چ برسه کلا...
نميگم مجازات نکن اما چرا آتش؟؟؟
شايدم اين فقط يه تهديده واسه ترسوندن ما
اصن تصور ما از تو بايد چطوري باشه؟؟؟
ب دادمون برس...داريم غرق ميشيم تو خودمون
نظرات شما عزیزان:
مهرناز
ساعت19:32---6 مرداد 1392
سلام جالب بود .......واقعا سوختي يا كنايه ....بود
پاسخ:
ممنون ک سرزدي
واقعا سوختم. ولي بيشتر پام بود